بیشتر بر و بچه ها ده دلار و پونزده دلار انعام می دادن
اما من
من کمتر از بیست تا نمی دادم
و این باعث می شد پیشخدمت ها بهترین سرویس رو به من بدن
تازه همیشه هم دزدی واسه این چیزا نبود
خاطرم هست یه دفعه موقع سرقت از یه خونه
دو سه تا پیژامه دزدیدم
چون پیژامه های خودم اصلا راحت نبود و مرتب پامو می خورد
یا یه دفعه چله تابستون از پشت بوم یه خونه چند تا زیر پیرهنی دزدیدم
چون تو اون گرما اصلا با پیرهن رو نمی شد خوابید
این به هر حال یه راه زندگی بود
حالا گیرم خیلی شرافتمندونه و آدم حسابی پسند نبود . .
🖋وودی آلن
روزها و شب های زیادی تو اتاقم میشینم
می ایستم، فکر می کنم به تو
به تضاد های حرف های تو
به تضادهای این دنیا
نمی دونم کابوسه یا رویا
واقعیته یا خیال
هستی یا نیستی..!
میرم کنار پنجره
ماشین ها میان و میرن
چراغ ها خاموش و روشن میشن
از این همه تضاد تب و لرز میگیرم
پرده ها رو میکشم، میرم سمت آیینه
ساعت ها به لبخند شکسته ام خیره میشم
لبخندی که خیلی وقته خیلی چیزها رو فهمیده
لبخندم صادقانه ترین تضاد دنیاست..
🖋روزبه معین
می خواهم از شرکت دخانیات براون و ویلیام سون
تولید کنندگان سیگار پال مال
بابت یک میلیارد دلار ادعای خسارت کنم..
دوازده سال بیشتر نداشتم که سیگار را شروع کردم
هیچ وقت هم غیر از پال مال بدون فیلتر سیگار دیگری را آتش به آتش دود نکرده ام
سال های سال است
که این شرکت دخانیات درست روی همین پاکت
قول داده است که مرا بکشد
اما من حالا هشتاد و دو سالم است
واقعا که دستتان درد نکند
ای حقه بازهای پست..
🖋کورت ونه گات
آدم ها میمیرند
سکته میکنند
یا زیر ماشین میروند
گاهی حتی کسی عمدا ازبالای صخره ای پرتشان می کند پایین
اینها البته مهم است
ولی مهم تر همان نبودن آنهاست
این که آدم بیدار شود و ببیند که نیستش
کنار تو خالی است
بعد دیگر جای خالیشان می ماند
روی بالش
حتی روی صندلی که آدم بعد از مردنشان خریده است
آن وقت است که آدم حسابی گریه اش می گیرد
بیش تر برای خودش که چرا باید این چیزها را تحمل کند..
🖋هوشنگ گلشیرى
همه ی ما توسط کسانی که دوست مان داشته اند
ساخته و باز ساخته شده ایم
ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشق شان به ما سماجت به خرج داده اند
اثری که بعدها آن را باز نمی شناسند
و هرگز همانی نیست که آن ها آرزو کرده بودند
ما از افراد نزدیک خود بیشتر از دیگران بی خبریم
کسانی را که همیشه در کنارمان هستند دیگر اصلا نمی بینیم
دوست داشتن وحشتناک است و دیگر دوست نداشتن شرم آور..
🖋فرانسوا موریاک
قبلا می توانستم دختری بیفکر و بیخیال و آسوده باشم
چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم
ولی حالا تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت
و هر وقت که تو از من دور باشی
به همهی اتومبیلهایی فکر میکنم که ممکن است تو را زیر بگیرند
یا همهی تختههای اعلامیهای که ممکن است روی سرت بیفتد
و یا همهی میکروبهای وحشتناکی که ممکن است بخوری
آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است..
🖋جین وبستر
هوس داشتم آن مرد را ببینم
انگار که بخواهم خودم را محک بزنم
به در پارک که رسیدیم با سر کج نگاهم کرد
نگاهش نرم بود
جوری که حس کردم همان موقع دل و رودهام بیرون خواهد ریخت
لبخندی زد
انگار که همهی دنیا داشتند انگلکم میکردند
دستکم آن موقع او از من دیوانه تر بود
گفتم:
«اگه قراره تموم بشه،دیگه تمومه»
🖋مهدی جعفرى