قهوه ى بدون شکر

مشخصات بلاگ
قهوه ى بدون شکر
آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲۲ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

چتر نمى خواهد این هوا تو را مى خواهد

عشق
چه از در بیاید

چه از در برود
فرقی نمی کند
خانه را حتماً
بوی حادثه پر خواهد کرد..


🖋رضا کاظمى

  • رها فرزاد

قهوه سرد آقاى نویسنده

ترسم از آدمهاییه که مثل تاکسی باهات برخورد می‌کنن

آدم‌هایی که بی‌هوا وارد زندگیت می‌شن

با عجله حرف از دوست داشتن می‌زنن

و واسه پیش رفتن شتاب دارن

لعنتی‌ها انگار می‌خوان فرار کنن

انگار می‌خوان فراموش کنن

و وقتی هم که می‌بینن به اندازه‌ی کافی دور شدن

بی مقدمه می‌گن

ممنون

پیاده میشم..


🖋روزبه معین

  • رها فرزاد

اعترافات یک قاتل مادرزاد

بیشتر بر و بچه ها ده دلار و پونزده دلار انعام می دادن

اما من

من کمتر از بیست تا نمی دادم

و این باعث می شد پیشخدمت ها بهترین سرویس رو به من بدن
تازه همیشه هم دزدی واسه این چیزا نبود

خاطرم هست یه دفعه موقع سرقت از یه خونه

دو سه تا پیژامه دزدیدم

چون پیژامه های خودم اصلا راحت نبود و مرتب پامو می خورد

یا یه دفعه چله تابستون از پشت بوم یه خونه چند تا زیر پیرهنی دزدیدم

چون تو اون گرما اصلا با پیرهن رو نمی شد خوابید
این به هر حال یه راه زندگی بود

حالا گیرم خیلی شرافتمندونه و آدم حسابی پسند نبود . .

🖋وودی آلن

  • رها فرزاد

هنگامى که باران پیانو مى نوازد

روزها و شب های زیادی تو اتاقم میشینم

می ایستم، فکر می کنم به تو
به تضاد های حرف های تو

به تضادهای این دنیا

نمی دونم کابوسه یا رویا

واقعیته یا خیال

هستی یا نیستی..!

میرم کنار پنجره

ماشین ها میان و میرن

چراغ ها خاموش و روشن میشن

از این همه تضاد تب و لرز میگیرم
پرده ها رو میکشم، میرم سمت آیینه

ساعت ها به لبخند شکسته ام خیره میشم
لبخندی که خیلی وقته خیلی چیزها رو فهمیده
لبخندم صادقانه ترین تضاد دنیاست..

🖋روزبه معین

  • رها فرزاد

مرد بى وطن

می خواهم از شرکت دخانیات براون و ویلیام سون

تولید کنندگان سیگار پال مال

بابت یک میلیارد دلار ادعای خسارت کنم..
دوازده سال بیشتر نداشتم که سیگار را شروع کردم
هیچ وقت هم غیر از پال مال بدون فیلتر سیگار دیگری را آتش به آتش دود نکرده ام
سال های سال است

که این شرکت دخانیات درست روی همین پاکت

قول داده است که مرا بکشد
اما من حالا هشتاد و دو سالم است

واقعا که دستتان درد نکند

ای حقه بازهای پست..


🖋کورت ونه گات

  • رها فرزاد

آینه هاى در دار

آدم ها می‌میرند

سکته می‌کنند

یا زیر ماشین می‌روند

گاهی حتی کسی عمدا ازبالای صخره ای پرتشان می کند پایین

این‌ها البته مهم است

ولی مهم تر همان نبودن آن‌هاست

این که آدم بیدار شود و ببیند که نیستش

کنار تو خالی است

بعد دیگر جای خالیشان می ماند

روی بالش

حتی روی صندلی که آدم بعد از مردنشان خریده است

آن وقت است که آدم حسابی گریه اش می گیرد

بیش تر برای خودش که چرا باید این چیزها را تحمل کند..

🖋هوشنگ گلشیرى

  • رها فرزاد

سمفونى مردگان

پدرم خیال مى کرد
آدم وقتى در حجره خودش تنها باشد تنهاست
نمى دانست تنهایى را فقط در شلوغى مى شود حس کرد..

🖋عباس معروفى

  • رها فرزاد

برهوت عشق

همه ی ما توسط کسانی که دوست مان داشته اند

ساخته و باز ساخته شده ایم
ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشق شان به ما سماجت به خرج داده اند
اثری که بعدها آن را باز نمی شناسند

و هرگز همانی نیست که آن ها آرزو کرده بودند
ما از افراد نزدیک خود بیشتر از دیگران بی خبریم
کسانی را که همیشه در کنارمان هستند دیگر اصلا نمی بینیم
دوست داشتن وحشتناک است و دیگر دوست نداشتن شرم آور..


🖋فرانسوا موریاک

  • رها فرزاد

بابا لنگ دراز

قبلا می توانستم دختری بی‌فکر و بی‌خیال و آسوده باشم

چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم
ولی حالا تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت

و هر وقت که تو از من دور باشی

به همه‌ی اتومبیل‌هایی فکر می‌‌کنم که ممکن است تو را زیر بگیرند
یا همه‌ی تخته‌های اعلامیه‌ای که ممکن است روی سرت بیفتد
و یا همه‌ی میکروب‌های وحشتناکی که ممکن است بخوری
آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است..


🖋جین وبستر

  • رها فرزاد

پیاده روى در ته دنیا

هوس داشتم آن مرد را ببینم
انگار که بخواهم خودم را محک بزنم
به در پارک که رسیدیم با سر کج نگاهم کرد

نگاهش نرم بود

جوری که حس کردم همان موقع دل و روده‌ام بیرون خواهد ریخت

لبخندی زد

انگار که همه‌ی دنیا داشتند انگلکم می‌کردند

دست‌کم آن موقع او از من دیوانه‌ تر بود
گفتم:
«اگه قراره تموم بشه،دیگه تمومه»


🖋مهدی جعفرى

  • رها فرزاد

سیگارى بر لب
سرى بر دو دست
نگاهى غرق در اعماق درون رنج ها
دلى سرشار از درد
لبخندى بیزار
چشمانى بى اعتنا به هرچه که هست و مى توان دید
و روحى تلخ و گرفتار
و چهره اى همواره در پس سایه اندوه و اندیشه
این بود طرح همیشگى سیماى من..

🖋على شریعتى

  • رها فرزاد

من او را دوست داشتم

باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند

و بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد

و همه چیز را از نو شروع کرد..


🖋آنا گاوالدا

  • رها فرزاد