باواریا
دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۴۲ ب.ظ
عاشقش شده بودم
برایش شکلک درمیآوردم
میخنداندمش
آنقدر تند میزد که از حد طبیعی خارج میشد
از پشت شیشه میبوسیدمش
آرام میگرفت
حتی یکبار با تمام خطری که متوجه ما بود از توی مایع پلاسمایی بیرون آورده و بوسیدمش
از حمام که میآمدم جلویش لباس میپوشیدم
شرمنده میشد و خودش را به نفهمی میزد
برایش آواز میخواندم
آوازهای سوزناک
کاری از دستش برنمیآمد
عشق ما مرزی شیشهای داشت و ما این موضوع را بهخوبی فهمیده بودیم..
🖋هادى تقى زاده
- ۹۶/۱۱/۳۰